۱۳۹۰ مهر ۱, جمعه

درباره ما

خیلی چیزها هستن که به ما آدمها هشدار میدن که زندگی و روزهامون رو بیخود و تکراری هدر ندیم. و به یادمون میارن که تقریبا همه ما در یک دوره کوتاه از جوانیمون چه بلندپروازیها و آرزوهایی داشتیم، چه نقشه هایی برای آینده خودمون و دنیا داشتیم.... و سعی میکنن بهمون تلنگر بزنن تا از این گرداب روزمرگی بیرون بیایم... تقریبا نصف بیشتر کتابها و فیلمها و موسیقی ها و محصولات فرهنگی که ساخته میشه قصدشون همینه.
مثلا من الان دارم فیلم درباره اشمیت رو میبینم... توی ساعتهای طولانی و کشدار اولین شب پاییز دارم پای اینترنت و صفحه های مجازی گشت میزنم _چون توی دنیای واقعی امنیت اینو ندارم که حتی روز هم بتونم برم  بیرون از خونه و تنهایی یا با کسی توی خیابون یا پارک قدم بزنم_ اهل بیت هم پای ماهواره بی هدف کانالها رو بالا و پایین میکنه و روی این فیلم چند دقیقه نگه میداره.

درباره اشمیت، درباره مرد 65 ساله ایِ که باز نشسته شدِ و همین باعث میشه خط ثابت و یکنواخت زندگیش بهم بریزه.... اون سعی میکنه روز مرگیشو دوباره به وضع سابق دربیاره ولی هنوز با شرایط جدید اخت نشده زنش میمیره. اون بیچاره هی بیشتر و بیشتر از این خط یکنواخت و بی دردسر زندگیش دور میشه.... یک جای فیلم  دلتنگیش از مرگ زنش رو این جوری بیان میکنه که "قدر چیزایی رو که داری بدون، تا چیزی رو از دست ندی نمی فهمی چقدر برات مهم بود" اما هنوز حرفشو تموم نکرده نامه های عاشقانه زنش وبهترین دوستش رو پیدا میکنه و می فهمه زنش لااقل سالها قبل بهش خیانت کرده.... بیچاره اشمیت هی بیشتر و بیشتر از مدار خودش دور میشه.......
میدونید! این دقیقا قصه زندگی خیلی از ماهاست. با خوراکیهای مورد علاقمون، پول بخور و نمیر و خانواده های وصله پینه دار و خدایانمون و مقدساتمون و اسباب بازیهای دیگمون زندگی و روزهامون رو طی میکنیم... و جالبیش اینه که اکثر ماها هم از چیزایی که داریم ناراضی هستیم و ظاهرا تا از دست ندیمشون قدرشون رو نمی فهمیم و تا سند خیانتشون رو پیدا نکنیم درک نمیکنیم چقدر پوچ و بی معنی هستن یا بودن.........

ما بلد نیستیم از زندگی درس بگیریم.......و زود میمیریم با یک حس پشیمونی و پوچی دردناک. و همیشه آرزومون زندگی طولانی تر بوده تا اشتباهاتمون رو جبران کنیم اما من با هر کسی بخواد شرط میبندم اگر عمر آدما جای 70 یا 100 سال 500 سال هم بود باز تغییری در وضعیت ما آدما و اون حس پشیمونی و پوچی نمیکرد.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر