۱۳۸۹ اسفند ۲۴, سه‌شنبه

عطر باروت، طعم سیگار

چهار شنبه سوری تا قبل حمله اعراب به ایران به چنین شکلی که امروز ما میشناسیم نبوده. وقتی اعراب ایرانو اشغال کردن مردم بالای خونه هاشون آتیش روشن میکردن که این کار نهایتا به چند قیام علیه اعراب منجر شد... مردم هم این سنت رو حفظ کردن و طی گذشت قرنها به شکل امروزیش در اومد.
اما ...امشب ، یعنی آخرین سه شنبه سال 1389این سنت به اصل خودش برگشت ... امشب صدای باروت و ترقه و فریاد و بوق دیوارا رو لرزوند... امشب لاشه خورای مزدور نمی دونستن باید کدوم طرف بدون...
الان دلم میخواد پنجره رو  باز کنم...برم توی کوچه بوی باروت رو محکم با نفسم بکشم توی ریه هام و یک پک پر لذت به سیگارم بزنم... امشب شب خوبی بود... شهر لرزید...
 چقدر  بوی آتیش رو دوست دارم.... چقدر دوست دارم... بوی خشم و ، فحش و اعتراض... بوی نفرت یک ملت و انزجارشون... تمام این بوها رو میخوام توی ریه هام بکشم و تف کنم توی صورت لاشه لاتها.
این اتیش بلاخره ریشه ها شون رو می سوزونه... امروز و فردا نه... ولی یکی از همین روزایی که نیومده این اتیش دامنشون رو میگیره.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر