شبی خواستم فضای خونه از این ابر خاکستری بیرون بیاد ـاز غم فردا که شنبست و قبضا و هزینه های پرداخت نشده و چک ثبت نام بچه ها صد تا چیز دیگه که گرهش با یک مشت پول کثیف فقط حل میشه _ ابری که ازهمیشه سنگین تره و حتی سریال پوآرو شبکه من و تو و سریال بی بی سی هم ازش کمتر نکرد_. همیشه پا می شدم یک کیک یا غذای جدید می پختم.... شیکم و مود حال و هوای آدم بی ارتباط بهم نیستن.... اما بدبختی نه حوصله داشتم و نه مواد اولیه پخت و پز حسابی.... خلاصه دیدم امشب بیشتر از یک لیوان شیر کاکاءو گرم وصعمون به ریخت و پاش دیگه ای قد نمیده.....
شیر کاکائو داغ رو درست کردم با سه تا قاشق پر از کاکائو. توی فنجونهای خوشگل و یک شکل ریختم و با یک ظرف بیسکوئیت بردم بیرون.....
والا اهل بیت حق داشتن این شیر کاکائوی کذایی ما به قول اخوی رنگش که زرد و پریده بود... به قول مامانم طعمشم مثل اب بود.... به قول بابای صاحب بچه ها هم مزه شیکر میداد.
اما اینو گفتم که بگم هنوز جای شُکر هست که شِکر توی این مملکت هنوز شیرینه و مزه خودشو داره..... فکر کنم چون وارداتیه؟!
شیر کاکائو داغ رو درست کردم با سه تا قاشق پر از کاکائو. توی فنجونهای خوشگل و یک شکل ریختم و با یک ظرف بیسکوئیت بردم بیرون.....
والا اهل بیت حق داشتن این شیر کاکائوی کذایی ما به قول اخوی رنگش که زرد و پریده بود... به قول مامانم طعمشم مثل اب بود.... به قول بابای صاحب بچه ها هم مزه شیکر میداد.
اما اینو گفتم که بگم هنوز جای شُکر هست که شِکر توی این مملکت هنوز شیرینه و مزه خودشو داره..... فکر کنم چون وارداتیه؟!
حالا عکسی که گذاشتی چه ربطی داشت به مطلب ؟
پاسخحذفهیچی...عکسش جالب بود
پاسخحذف