۱۳۸۹ اسفند ۲, دوشنبه

تخته رنگ سیاه بر روی بوم سفید

امروز داشتم یک برنامه مستند درباره یک نقاش نیویورکی معاصر می دیدم.. وقتی میگم معاصر منظور هنر دهه 50 تا 60 امریکاست که هنوز در کتابهای ما بهش میگن مدرن و وقتی میگم هنرمند نیویورکی، منظور اینکه که در زمان جنگ از یکی از کشورهای  جنگزده از ترس جونش یا حزب نازی فرار کرده و به امریکا پناهنده شده....
به هر حال...
امروز داشتم برنامه مستندی درباره هنرمندی می دیم که از طراحی و فرم و رنگ به سطح رسید... سطح خالص...بدون دخالت فرم و به حداقل رسوندن نقش ترکیب بندی... فقط رنگها و نور پهن شده روی بومهای غول پیکر....شگفت انگیز بود و برای اولین بار توی عمرم تونستم به واسطه سانسور نشدن و کیفیت خوب برنامه متوجه بافت و شیارهای مرز بین برخورد دو سطح و رنگ بشم....شگفت انگیز بود....هنرمدرن یا چیزی که در اینجا بهش میگن هنر مدرن تنها تصویر رو بیان نمی کرد... هنرمندان و خالقانش روحشون رو تیکه تیکه می کردن، زندگی شخصی و تصویرشون رو فدای خلق کردن و نمایش می کردن... اونها یک تابلو نمی کشیدن... خودشون رو له میکردن .... به اثر زندگی می دادن به قیمت قربانی کردن خودشون و چه چیزی می تونه با شکوه تر از این باشه!... این زندگی اگر قربانی چیزی نشه پس چه فایده ای داره؟ چه لذتی درش هست؟؟؟؟ هیچ.
امروز داشتم یک شاهکار می دیدم ... کنار چند تا از عزیز ترین آدمای معمولی اطرافم... چند نفر گوشت و خون و استخون... و تمام مدت خیشتن داریم در آزمون سختی به سر میبرد که داد نزنم ((خفه شین، همتون خفه بشین...))  این فقط یک بوم سفید نیست که با یک لایه رنگ سیاه پوشیده شده باشه و شما ابله ها هم نمی تونید یک تابلو حتی شبیه به این بکشید... شما حتی نمی تونید درست تشخیص بدین این تک رنگ بازتاب چندتا نور مختلفه، حتی نمی تونید ببینید این سیاه واقعا سیاه نیست... شما یک مشت ابله هستین، مردمان شکم پرست، آدمایی که زادو ولد میکنن، برای چی؟ برای چی زادو ولد می کنید؟ دلایل دوست داشتنها چیه؟همش ظاهرا...یک مشت قوانین الهی و بنجل....
من خیلی خیشتن دارم... خیلی  بیشتر از چیزی که همه فکر میکنن...
سکوت کردم
چون در اعماق یک بوم سفید پوشیده شده از بازتاب سیاه نورهای مختلف و روح  هنرمندی که در اون دفن شده بود غوطه ور بودم....بدون هیچ شکل مشخص و فرمی... لازم نبود ذهن درگیر معانی فرمها بشه، لازم نبود به چشمها اعتماد کرد...اونجا سطح خالص بود و افق مبهم و رنگ بود.
زندگی چه ارزشی داره؟ روح چه ارزشی داره؟ اگر قربانی نشه...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر