۱۳۸۹ دی ۴, شنبه

سفر به خیر برادر

وقتی برای سلام نمونده... حبیب جان.
ساعت 2 صبح... مراجع تقلید دیگه توی خواب نازن یا خلسه عبادت و انزال نزول خدا....
میگن بی فایدست....حبیب جان میگن بی فایدست...
اهلی شدن... عادت کردن... میگن کار درستیه که سکوت کنیم اما ..... کاش سکوت نمیکردیم... حتی اگر بی فایده بود.
باری برادر، دلاور، غریبک تنها.... سفر بخیر.
ندیدیم همو... شرط میبندم هیچ وقت حتی اسم منو هم نخواهی دونست... ولی داداش ... ما به پات اشک میریزیم، تنها چیزیه که دارم... با ارزش  ترین چیزی که باقی گذاشتن....جای آب زلال و کاسه لاجورد و دعای پشت پا.... این اشکا بدرقه راهت.
دارن می دزدنت از ما... با تو؛ سپیدهِ این روز نحس، انسانیت خیلیها هم میره سر دار....
حبیب بی پناه... یاد فرزاد افتادم یاد شیرین... یاد خیلیها... بوی همتون یکیه برادر...درد همتون یکیه...
دست ما رو هم بگیر... بهمون قوت قلب بده... بهمون بگو بی غیرت نبودیم...
به "خدا "دیگه رو نمیندازم... میگن این کار بی فایدست میگن تکراریه... میگن قبلا هم فایده نداشته
آی .... دلم داره میترکه.... دلم داره میترکه....دلم داره میترکه
کی شب سیاه ما تموم میشه....
حبیب جان...برو .... به فرزاد بگو دلم یک ذره شده براش... بگو مظلومیت شماها به خاکستر نشوندمون....
خدایا... یکبار دیگه بهت التماس میکنم... کمکمون کن...
تا سپیده چیزی نمونده.....کجاست عدل الهی؟؟؟؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر